یه کاروان پر از امید راهیه آخرین سفر
مقصد شون دشت بلا به انتظارشون خطر
کبوترای شهر عشق همسفر جنون شدن
با پرو بال زخمیشون راهیه آسمون شدن
تشنه لبای قصمون معنی مردونگی ان
مرگ تمومشون نکرد اونا خود زندگی ان
بین تموم این گلا غنچه ای که جوونتره
سردار لشکر پدر اشمش علی اکبره
خون علی توی رگاش ، هیبت احمد تو چشاش
همون که وقتی برنگشت ، حسین نفس نموند براش
امید خیمه هاست علی ، دلخوشیه باباست علی
قبل غروب کربلا ، مهمون نیزه هاست علی
یه دختر سه ساله ای صدا می زد کجاست علی
دلش گرفت وقتی که دید مهمون نیزه هاست علی
واژه به واژه خط به خط ، درده و غربت و غمه
از نفس افتاده دلم ، ماه عزا محرمه