چن وقته که درگیرِ پاییزم
پشتِ سرِ هم اشک میریزم
چن وقته که جای دو تا فنجون
فقط یه فنجون مونده رو میزم
وقتی نگاهِ مـــن عزاداره
دنیای من درگیرِ تکراره
تو اولِ یه بازیِ شادی
آخر میفهمی کی دوست داره
آخر میفهمی دلخوشیِ من
تنها به دیدارِ تو محدوده
آخر میفهمی بوسههای تو
تمومِ زندگیِ من بوده
از اول رابطه معلوم بود
دستای ما، باهم نمیمونه
از وقتی نیستی همهی روزا
بیرون و توی خونه، بارونه
من اینورِ میزم ولی اونور
تصویری از نبودنت پیداست
تا وقتی از آغوشِ من دوری
این میز تمامِ زندگیِ ماست
آخر میفهمی دلخوشیِ من
تنها به دیدارِ تو محدوده
آخر میفهمی بوسههای تو
تمومِ زندگیِ من بوده
غزل
درگیر پاییزم