من از كجا پند از كجا باده بگردان ساقيا
وان جام جان افزای را بر ريز بر جان ساقيا
بر دست من نه جام جان ای دستگير عاشقان
دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا
اول بگير آن جام می بر كفه آن پير نه
چون مست گردد پير ده رو سوی مستان ساقيا
برخيز ای ساقی بيا تا بخت ما خندان شود
ورشرم داری يک قدح
بر شرم افشان ساقيا
فرزانه محجوب
باده بگردان ساقیا