دارم راه ميرم قدم ميزنم
قدم ميزنم تا زمان رد بشه
سكوتي كه تو خونه حاكم شده
داره مثل يك بوق ممتد ميشه
ميخواي رد بشي بي تفاوت ولي
مي دونم جدايي تورم ميكشه
نگو نه بزار دلخوش اين بشم
شايد لحظه ايي دردم اروم بشه
مي دونم تو دلواپس رفتني
از اين خونه ايي كه عذابت شد
تحمل ندارم بدونم كجا
كجا ارزوي محالت شده
كجا لحظه ها تو مي خواى سر كني
كه از هرچي كه ساختيم رد شدي
نميگم نرو حرفم اينه بگو
اخه خوب بودي چرا بد شدي
پشيمون نشي راه برگشت نيست
پشيمونيو از كلامت بگير
اگه خط زدي روي اسمم برو
سراغي از اون مرد عاشق نگير