تو خونسردی نمی فهمی
چرا دلواپست میشم
یه جایی عاشقم کردی
یه جا همه کَسِت میشم
حواست نیست نمی دونی
با رویات زندگی کردم
همیشه عاشقت بود
چقدر دیوونگی کردم
اگه می بینی آرومم
رو احساست حساب کردم
درا رو خودم بستم
با فکرت اعتصاب کردم
نشستم پای احساسی
که میگی اشتباه بوده
تو خونسردی نمی فهمی
دل من بی گناه بوده
با هر آدم راه میرم
اونُ شکل تو می بینم
فقط بی خودی می خندم
فقط بی خودی خوش بینم
توی حرفام یه چیزی هست
که بوی التماس میده
تو خونسردی نمی بینی
چه حسی انعکاس میده