چمنزاران بی مرز و
دهی تا گردنش سبز و
صدايی از تو كه برگشته از كوه
من از ابر و تو بالاتر
تو از اين چشمه زيباتر
بيا همپای من ای يار نستوه
تو بر اسبی و می تازی
تو سرگرمی به هر رازی
كه باران گفت و دريا باورش كرد
مبادا بی تو برگردم
از اين شيبی كه رد كردم
مبادا نشنوم آشفته برگرد
باران شلخته باريد و
طبيعت هرزه باليد و
هوا پُر صحبت و مِه در بيانش
زمين بی وقفه چرخيد و
نگاهم ماه می چيد و
می چيد و
می ديدم
رمه سُر می خورد در دره ای دنبال چوپانش
تو بر اسبی و می تازی
تو سرگرمی به هر رازی
كه باران گفت و دريا باورش كرد
مبادا بی تو برگردم
از اين شيبی كه رد كردم
مبادا نشنوم آشفته برگرد