حال یه آدم برفی رو دارم
زیر برق آفتاب
حس یه ماهی
که اشکاش گم می شن و
غماشو می رقصه تو آب...
دل بریدم از تو دیگه
دیگه وقت رفتنم شد
وای چه لحظه های تلخی
وقت گریه کردنم شد...
دارم از این خونه می رم
با یه حس نا امیدی
کاشکی تو چشمای خیسم
نگرانیمو می دیدی...
می رم از زندگی تو
با یه قلب زخم خورده
باهمه خاطره هامو
عشقی که هنوز نمرده...
یه روز اومدم بمونم
تا بشینم جای دردت
خودمو یه شعله کردم
توی اون دنیای سردت...
با تو شب رو گذروندم
اما فردا رو ندیدم
به یه آرامش کوتاه
با تو هرگز نرسیدم...
نرسیدم, با تو هرگز...
داشتن تو آرزوم بود, آرزوم بود
اما قسمتم نبودی...
می رم و یه اسم تازه
می گیره جامو به زودی...
زندگی منو چقد زود
به لب پرتگاه رسوندی
هر چی عشق نقاشی کردم
همه رو زدی سوزوندی...