تا بیکران خویشم
گامی دگر نماندست
آغوش مهر بگشا
ای راز روزگاران
خستست شب رو ما
ای ابر همرهی کن
تا تر کند گلویی از
جام چشمه ساران
ای شب چه می کشانی
در خاک و خون شفق را
فردا دوباره آیند از راه نیزه داران
روز وداع یاران مارا امان ندادند
دردا تا بگرییم
چون ابر در بهاران
روزی که با تو بودم
دررزیر چطر باران
گفتی خوش است
بودن گفتم کنار یاران
علیرضا قربانی
تا بیکران